حرفهای هانيبال از كتاب بی پرده با آفتاب

اداهاي‌ دالي‌ نقاش‌، سوررئاليست‌ و دادائيست‌ اسپانيايي‌، خودخواهي‌ و از خود تعريف‌ كردن‌هاي‌ او كه‌« من‌ بزرگ ترينم‌» در كشور آمريكا، آن‌ هم‌ با طنز ظريف‌ خاصي‌ كه‌ هميشه‌ در حرف هايش‌ نهفته‌ است‌، اداهاي‌ درستي‌ بود و شايستة‌ مردم‌ متوسط‌ بي‌هنر و خيلي‌ هم‌ راضي‌ از متوسط‌ بودن‌ خود، ولي‌ اداي‌ شبه‌ دالي‌ را در ايران‌ براي‌ مردم‌ متواضع‌ درآوردن‌ آن‌ هم‌ چند سال‌ ديرتر از دالي‌ و آن‌ هم‌ از كسي‌ كه‌ قبل‌ از فرنگ‌ رفتن‌ الحقير امضا مي‌كرد، ادايي‌ است‌ بي‌جا و چيزي‌ در حدود اداهاي‌ شومن‌هاي‌ تلويزيوني‌. من‌ معدل‌ ذهن‌ تعهد خواهان‌ از هنر ما را بر فهم‌ منتقدين‌ بزرگ‌ غربي‌ كه‌ در مقابل‌ تابلوي‌ پر از خط‌ شرقي‌ به‌ سبك‌ آپ‌ يا ميني‌مال‌ انگشت‌ به‌ دهان‌ مي‌مانند ترجيح‌ مي‌دهم‌ و معتقدم‌ اگر هنرمندي‌ به‌ اين‌ ذهنيت‌ توجه‌ كند رشد درستي‌ خواهد كرد، هر چند آرام‌ و بي‌رونق‌.
****
ايهاالناس‌! هر وقت‌ تابلويي‌ ديديد كه‌ مضمون‌ آن‌ شبيه‌ رويا بود- غيرواقعي‌-خيالي‌- با فضايي‌ ابهام‌آور و عجيب‌، بدانيد سبك‌ آن‌« سوررئاليسم‌» است‌. مي‌توانيد از نقاش‌ آن‌ پرده‌ بپرسيد:« آيا شما سوررئاليست‌ هستيد؟» و اگر تلفظ‌( ر) آن‌ را به‌( غ‌) نزديك‌ كنيد، تأثير سئوال‌ شما دو چندان‌ خواهد بود. و اگر جز تصاوير شبه‌ واقعي‌ قسمت‌ عمده‌ تابلو از رنگ هاي‌ ريخته‌ و پاشيده‌ بود- تصادفي‌- درهم‌ و برهم‌، يعني‌ انتزاعي‌ كه‌ فرنگيش‌ « آبستره‌» مي‌شود، مي‌توانيد سبك‌ آن‌ تابلو را« آبستره‌- سوررئاليسم‌» بدانيد.
و با همين‌ آشنايي‌ مختصر اگر به‌ گالري‌ها در اين‌ هفته‌ سرزده‌ بوديد يا عادت‌ مي‌كرديد به‌ همه‌ نمايشگاه‌هاي‌ نقاشي‌ برويد، مي‌ديديد كه‌ چه‌ بسيار از جوانان‌ نقاش‌ ما يقه‌ اين‌ سبك‌ را چسبيده‌اند. و دليل‌ دارد، چون‌ نقاشي‌هاشان‌ آسان‌ فضاي‌ عميق‌ فيلسوفانه‌ به‌ خود مي‌گيرد و آسان‌ مي‌توان‌ از دنياي‌ آرزو، خواب‌، سمبول‌هاي‌ نابه خودآگاه‌ از بشريت‌، گنده‌ گنده‌ حرف‌ زد.

****
هنرمند در خلوت‌ خود كه‌ مي‌نشيند بايد از خود شرمنده‌ نباشد و وقتي‌ در اين‌ ملك‌ قيمتي‌ بر هنر خود مي‌گذارد بايد از قيمتي‌ كه‌ پرده‌ قلمكاري‌ يا گليم‌بافي‌ و اقلاً قالي‌بافي‌ براي‌ هنر خود مي‌گذارد خجالتي‌ بكشد.

****

از ذهنيت‌ كار كه‌ بگذري‌ بايد با طرح‌ اندام‌ انسان‌ و تصوير انساني‌ كه‌ موضوع‌ هميشگي‌ هنر بوده‌است‌ و خواهد بود، درگير باشي‌، بايد هيجان‌ ديدن‌ شمايل‌ مذهبي‌ يا تصاوير انساني‌ هر قرن‌ و هر قومي‌ را تجربه‌ كرده‌ باشي‌( مثلاً معابد هندي‌)

****
مژده‌ زيبا
به‌ ذهنيت‌ گراييدن‌ و با فرهنگ‌ اين‌ قوم‌ كه‌ نبوغش‌ در كلام‌ است‌. و با شعر و عرفان‌، درگير بودن‌ باز همان‌ حرف‌ به‌ ادبيات‌ كلاسيك‌ پناه‌ بردن‌ و تاريخ‌ و سنت‌ و مذهب‌ را به‌ تصوير درآوردن‌ است‌. و درد مردم‌ اين‌ ديار را لمس‌ كردن‌ و به‌ درد وسيله‌ و نوآوري‌ در وسيله‌ يا در فرم‌ مبتلا نشدن‌، تنها راه‌ رشد هنر نقاشي‌ در اين‌ ملك‌ است‌.

****

اگر در كاغذي‌ سفيد( يك‌ سانتي‌متر در يك‌ سانتي‌متر) مربعي‌ ببري‌ و آن‌ را بر يك‌ مينياتور( مثلاً از مقيمي‌) بگذاري‌ و از تشعير و تذهيب‌ و از پرنده‌ و صورت ها با دستگاه هاي‌ دقيق‌ عكاسي‌ امروزه‌ در حدود 200 اسلايد مختلف‌ بگيري‌ و اين‌ تصويرها را در يك‌ مجمع‌ دانشگاهي‌ به‌ نمايش‌ بگذاري‌ يا در كتابي‌ به‌ چاپ‌ برساني‌ و بگويي‌ كه‌ اين‌ همه‌ تصوير، اين‌ وازارلي‌ها از اين‌ گوشه‌ تذهيب‌ يا اين‌ اكسپرسيونيسم‌ها در اين‌ صورت‌ها يا اين‌ سوررئاليسم‌، خلاصه‌ اين‌ منظره‌، اين‌ پرتره‌، اين‌ اندام‌، اين‌ اسب‌، اين‌ پرنده‌ و اين‌ معماري‌ همه‌ و همه‌ در يك‌ اثر مينياتور از يك‌ استاد است‌ و اين‌ است‌ در حقيقت‌ تمام‌ تواضع‌ و عشق‌ صوفي‌وش‌ يك‌ هنرمند شرق‌ كه‌ آن‌ چه‌ دارد و آن‌ چه‌ هست‌ را، در يك‌ پرده‌ 30*20 سانتي‌متر مي‌پذيرد، و در مقابل‌ اين‌ اثر است‌ كه‌ يك‌ هنرمند غربي‌ با 30 تابلو و نمايشگاه‌ تك‌نفره‌ فلان‌ نابغه‌ بايد شرمنده‌ باشد.

****

به‌ دايرة‌المعارف‌ بريتانيكا كه‌ رجوع‌ كني‌ مي‌بيني‌ به‌ روايتي‌ فينيقي‌ها 7 هزار سال‌ پيش‌ شيشه‌ را اختراع‌ كرده‌اند ولي‌ مصري‌ها حتماً در 5 هزار سال‌ پيش‌ به‌ توليد شيشه‌ مشغول‌ بوده‌اند و از 3500 سال‌ پيش‌ ظروف‌ شيشه‌اي‌ رنگي‌ زيبا از مصري‌ها در موزه‌ ديده‌ مي‌شود.
به‌ تاريخ‌ هنر دقت‌ كني‌ معلوم‌ است‌ كه‌ در فضاهاي‌ منور فرسك‌هاي‌ پمپئي‌ و موزاييك‌هاي‌ بيزانتين‌ يا در كليساهاي‌ گوتيك‌ و هنر ويتراي‌ كليساها مسألة‌ نور و شفافيت‌ رنگ ها چه‌ اهميتي‌ در هنر داشته‌ و دارد.
اگر بخواهي‌ دربارة‌« نور» و« هنر و نور» خوب‌ حرف‌ بزني‌ بايد حداقل ‌ تئوري هاي‌ هنرمندان‌ مدرسة‌« باهاوز» را مطالعه‌ كني‌ به‌ حرف هاي‌ ليونل‌ فاينينجر يا اسكار شلمر به‌ خصوص‌ مهولي‌ناگي‌ مجارستاني‌ و تجربه‌هاي‌ مستقيم‌ او با نور برق‌ يا من‌ري‌ كه‌ از حدود سال هاي‌ 1920 ميلادي‌ با وسيلة‌ نور برق‌ به‌ عنوان‌ وسيلة‌ هنري‌ استفاده‌ مي‌كردند توجهي‌ كني‌.
و خيلي‌ كه‌ نزديك تر بيايي‌ مي‌بيني‌ از سال‌هاي‌ 1966( صحنه‌هاي‌ نوآوري‌ هنر مدرن‌ غرب‌) در دانشگاه‌ هاروارد و گالري‌ اديسون‌ در ماساچوست‌ و به‌ خصوص‌ در موزه‌ شهر آيندهون‌ كشور هلند در نمايشگاه‌ گروهي‌ بزرگي‌ بنام ‌« كونست‌ لايت‌ كونست‌». مجسمه‌هاي‌ نئوني‌ و هنر Kenetic به‌ اوج‌ اهميت‌ خود مي‌رسد و مي‌بيني‌ در اين‌ زمان‌ هنرمنداني‌ مثل‌ استفان‌ آنتاناكس‌ و بيلي‌ آپل‌ و هاوارد جونس‌ و حتي‌ روبرت‌ انديانا و تابلوي‌ معروفش‌ به‌ نام‌ Eat (كه‌ طنزي‌ است‌ بر تابلوهاي‌ نئوني‌ رستوران‌ها كه‌ با روشن‌ و خاموش‌ شدن‌ دائم‌ به‌ تو مي‌گويد« بخور!») در مجلات‌ هنري‌ به‌ خاطر مجسمه‌هاي‌ خود با وسيلة‌ نئون‌ و برق‌ اهميتي‌ پيدا مي‌كنند( و اوج‌ اين‌ اهميت‌ در حدود سال هاي‌ 67-1966 است‌ و تازگي ها از هنرشان‌ صحبتي‌ نيست‌. تازه‌ معلوم‌ مي‌شود قبل‌ از هنرمندان‌ نام‌ برده‌ به‌ جز باهاوزي‌ها اشخاصي‌ مثل‌ گيولا كوسيس‌ و لوچيو فونتانا مجسمه‌هايي‌ از نئون‌ در سال هاي‌ 1948 و1951 ساخته‌اند).
از اين‌ حرف ها هم‌ كه‌ بگذري‌ كافي‌ است‌ كمي‌ هم‌ درباره‌ هنر با شيشه‌ و آينه‌ ملك‌ خودمان‌ بينديشي‌ مثلاً چراغاني‌ها، قنديل‌ها، آينه‌كاري‌ها و به‌ خصوص‌ حجله‌ها و چهل‌ چراغ هایمان‌ كه‌ اگر خواستي‌ هنر Kenetic را در اين‌جا مد كني‌ چه‌ منابعي‌ مي‌تواند باشد.
****
در يك‌ چنين‌ نمايشگاه‌ طراحي‌، سفسطه‌ نمي‌توان‌ كرد، نمي‌توان‌ گفت‌:« اين‌ فرم‌هاي‌ تجريدي‌ من‌، سمبل‌ انسان‌ مسخ‌ شده‌است‌» يا« اين‌ رنگ‌ پاشيده‌ در اين‌ گوشه‌، انفجار و فغان‌!» بلكه‌ قدرت‌ و ضعف‌ عيان‌ است‌ و تسلط‌ و درماندگي‌ معلوم‌. حرف هايي‌ مثل‌:« اين‌ انگشتان‌ دست‌ را مخصوصاً كج‌ كشيده‌ام‌» يا« اين‌ نشيمنگاه‌ با تعمد در هوا معلق‌ است‌» يا« اين‌ بدن‌ به‌ دلخواه‌ من‌ چوبين‌ است‌» براي‌ هر حدي‌ از عقل‌، بهانه‌ است‌. نمايشگاه‌ طراحي‌ فقط‌ مي‌تواند صادقانه‌ باشد، شناسايي‌ و جرأت‌ مي‌خواهد.


****
حرف‌« سنينوسنيني‌» نقاش‌ ايتاليايي‌ قرن‌ 14 ميلادي‌ كه‌:« طراحي‌ پايه‌ و تمريني‌ لازم‌ براي‌ همه‌ و ميل‌ عقلاني‌ و طبيعي‌ يك‌ استعداد است‌» هنوز درست‌ است‌.
****
شما طراح‌ خوبي‌ هستيد. سعي‌ كنيد با شوق‌ و پشتكار به‌ طراحي‌ ادامه‌ بدهيد. در اين‌ دو طرحي‌ كه‌ در آينه‌ از خود كشيده‌ايد، دو شيوة‌ مختلف‌ به‌ كار برده‌ايد. اگر چه‌ تنوع‌ در هنر مطلوب‌ است‌، ولي‌ به‌ نظر من‌ در يك‌ روز سراغ‌ دو شيوة‌ كاملاً متفاوت‌ رفتن‌ زياد ثمربخش‌ نيست‌. خود من‌ شيوة‌ كار شما را در طرح‌ شماره‌ 1 كه‌ سريع‌تر و با خطوط‌ خشن‌تر (اكسپرسيونيسم‌) طراحي‌ شده‌ بيشتر مي‌پسندم‌ و اين‌، به‌ آن‌ معنا نيست‌ كه‌ شيوه‌ كارتان‌ را در در طرح‌ شماره‌ 2 (امپرسيونيسم‌) آموزنده‌ ندانم‌. باز يادآوري‌ مي‌كنم‌ كه‌ آموختن‌، محصول‌ تكرار است‌. از اين‌ رو بهتر است‌ هربار و بلافاصله‌ شيوة‌ كار تغيير نكند. ادامه‌ كاري‌ در موضوع‌ و شيوة‌ كار متناسب‌ با حوصلة‌ طراح‌، از پنجاه‌ تا صد طرح‌ يا حتي‌ بيشتر- بسيار ارزشمند است‌. شما در هر دو طرح‌، به‌ انتهاي‌ گردن‌ كه‌ رسيده‌ايد طرح‌ را ادامه‌ نداده‌ايد و بهتر است‌ طرح‌ تا جايي‌ كه‌ كاغذ اجازه‌ مي‌دهد پيش‌ رود.

****

از مينياتور ايران‌ سه‌ طرح‌ برگزيديم‌ كه‌ هر سه‌ نمونه‌هاي‌ توانايي‌ از اين‌ هنر هستند:
1- «شير و شكار» از كمال‌الدين‌ بهزاد، مكتب‌ هرات‌، قرن‌ 9 هجري‌.
2- «چهار شير با يك‌ سر» از معين‌ مصور، مكتب‌ اصفهان‌، اواخر قرن‌ 10.
3- «درويش‌ نشسته‌» از رضا عباسي‌، مكتب‌ اصفهان‌، اواخر قرن‌ 10.
در طرح‌ دوم‌ با نام‌« چهار شير با يك‌ سر» از معين‌ مصور، كه‌ اگر به‌ هر يك‌ از شيرهاي‌ چهارگانه‌ نگاه‌ كنيم‌، سر يگانه‌ به‌ آن‌ تعلق‌ مي‌گيرد، بر حضور توأمان‌ دو مكتب‌ فوتوريسم‌ و سوررئاليسم‌ تأكيد دارم‌. اين‌ طرح‌ها مي‌توانند الگوهاي‌ مناسبي‌ باشند براي‌ هنرمندان‌ نوگرا و گرافيست‌هاي‌ كشورمان‌.
در طرح‌ سوم‌، با نام‌« درويش‌ نشسته‌» از رضا عباسي‌ بر چهرة‌ درويش‌، كلاه‌ و دست‌هاي‌ او با نقطه‌، پرداز زيادي‌ ديده‌ مي‌شود. ولي‌ هنرمند در بقية‌ طرح‌ تنها بر خط‌ تكيه‌ كرده‌ است‌. اين‌ پر كاري‌ در بخشي‌ از طرح‌، مثل‌ چهره‌ و دست‌ كه‌ بايد بر آن‌ها تكيه‌ شود، و تساهل‌ يا گرايش‌ به‌ اختصار در بخش‌هاي‌ ديگر آن‌- چنان كه‌ در همين‌ شماره‌ در طرح‌هاي‌ نقاشان‌ غربي‌ نيز نشان‌ خواهيم‌ داد- تا امروز از خصوصيات‌ بارز هنر طراحي‌ است‌.
بد نيست‌ پس‌ از نگاه‌ به‌ اين‌ سه‌ طرح‌ توانا از هنر ديرين‌ سال‌ كشورمان‌ به‌ قول‌ دوستي‌ يادآور شوم‌ كه‌« غول‌ خفتة‌ مينياتور» ايران‌، گرفتار نشئة‌ بيان‌ تكراري‌ كوزه‌هاي‌ دست‌ به‌ گردن‌ خيامي‌، ميدان‌ها و مجالس‌ سطحي‌ رزم‌ و بزم‌ شاهنامه‌، مي‌ و معشوق‌ غزل‌پردازان‌ اين‌ مرز و بوم‌ است‌ و بايد با پرداختي‌ نوين‌ به‌ انديشة‌ خيام‌، جهان‌بيني‌ و صلح‌ خواهي‌ فردوسي‌، و عرفان‌ انسان‌گرايانة‌ غزل‌ پردازان‌ كلاسيك‌، يا شعراي‌ خوب‌ و بزرگ‌ معاصر از خواب‌ چند صد ساله‌ برخيزد و تا دير نشده‌ از سطح‌ به‌ عمق‌ بگرود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر